بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

چهار

بغضش اشکم رو در آورد 

دل گرفته اش دلم رو از پا در آورد 

احساس ضعفش منو شکوند 

 

و نفهمید! 

 

چه دردی رو دلم موند  

سه

همین می شود.... 

وقتی حرفهای سنگین دلت را به هوای دل نا آرامش خفه می کنی 

و به جای زخم قلبت با آوای ناتوانی حرف می زنی 

حقت می شود که بشنوی ناحقی کرده ای! 

 

حقت می شود که پاسخی نگیری و بعد از اصرار 

خرد شوی زیر بار شنیدن 

 

نه...حق اعتراض نداری... 

باید عذر خواهی کنی بابت همه ی انتظارت...همه ی صبرت و همه ی علاقه ات.... 

باور کن جز این هیچ چیز صحیح نیست.... 

 

 

خفه ام کرد و من.... 

دیگر ادامه نخواهم داد.... 

دنیا ادامه دارد و او نیز روزی مثل همه ی آدمها حقیقت را خواهد فهمید 

روزی که دیر است برای من 

اما امید وارم برای او دیر نباشد 

 

دنیایتان کوچک است 

خیلی کوچک

دو

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم 

 

............. 

 

دیگر نگاهم چشم به راه آمدنت نیست آشنای من 

دیگر تاب این غمنامه را ندارم 

که من ناله کنم و تو باز هم و باز هم نیایی 

 

 

یک

 

 

نخستین گام   

                   برای تشخیص مسخ شدگی  

                                                    این است که تشخیص دهی   

                                                                         مسخ شده ای!!!