-
هشت سال گذشت!
دوشنبه 16 دیماه سال 1392 21:45
ضجه های دلم را خط به خط نوشته بودم درد نبودنت غضه ی دلتنگی هایت حسرت آغوشت نوشته بودم و اشک ریخته بودم در این شب سیاه چون کابوس.... برایت از سختی لحظه ی وداع نوشته بودم و سنگینی ثانیه ای که خاک سرد بر تمام روحم نشست.... برایت از بوسه های پدرانه ات روی پیشانی ام گفته بودم و خواب هایی که همیشه به یادت دیدم و جان گرفتم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 دیماه سال 1392 23:28
وقتی که نزدیکی به من و احساسم گرمی دستاتو به خوبی میشناسم پیش تو آرومم وقتی دلم تنگه قلبم واسه عشقت با دنیا می جنگه چه حس خوبیه تو اینجا پیشم وقتی که می خندی من عاشق تر میشم می خوام همه عمرم کنار تو باشم میخوام عاشق ترین عاااااااشق دنیا شم .................................................... امشب شب مهمی برای ما بود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 دیماه سال 1392 23:28
وقتی که نزدیکی به من و احساسم گرمی دستاتو به خوبی میشناسم پیش تو آرومم وقتی دلم تنگه قلبم واسه عشقت با دنیا می جنگه چه حس خوبیه تو اینجا پیشم وقتی که می خندی من عاشق تر میشم می خوام همه عمرم کنار تو باشم میخوام عاشق ترین عاااااااشق دنیا شم .................................................... امشب شب مهمی برای ما بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 23:10
دوست داشتن تو، آرامش بخش ترین حادثه روزانه هایم است خواستن تو، بهانه هر صبح بیدار شدن و رویاى تو، اشتیاق هر شب به خواب رفتنم است تو اتمام ارزوهایمى استجابت دعاهایم.... پایان سال ها اشک و عذاب تو التیام زخم عمیقى هستى که بى معرفتى ادمها بر قلبم به جا گذاشت تو دلیل هر خنده ام شدى و این یعنى زندگى دوباره ..... زندگى با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 آذرماه سال 1392 23:54
پر از تنهاییم ای کاش بودی که داره زندگیم از دست میره یه آهنگی گذاشتم که میدونم اگه گوشش کنی گریه ات میگیره صدام از گریه ی دیشب گرفته دارم میمیرم از دیوونه حالی با اشکام باز مهمونی گرفتم همه چی هست فقط جای تو خالی دارم دنبال عکسامون میگردم همونا که لب دریا گرفتیم اگه ما سهم همدیگه نبودیم چرا توی دل هم جا گرفتیم؟؟ چه...
-
می ترسم!
جمعه 15 آذرماه سال 1392 20:10
حذف شد.... پ.ن2: عزیز عمه اشه.... نمیشه من ببینمش؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 19:09
صفحات تقویم را ورق میزنم خط حضور تو را دنبال میکنم از اولین ثانیه ای که پا به دنیایم گذاشتی تا همین لحظه ای که تمام روح مرا تسخیر کردی از آن اولین نگاهت که نفهمیدم چگونه انزوای قلبم را شکست تا همین حمایت بی حد و مرزت که مرا با اشتیاق به سمت "ما" شدنمان می کشاند خاطره ها را مرور میکنم گم شدن میان خیابان های...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 23:34
امنیت را به من برگرداندى و ارامش را خنده از ته دل و دلى سرشار از شوق را مرهم درد یک عمر زندگى شدى و تکیه گاه محکم این دل تنگ بیش از این چه بگویم که امروز و این روزها 'تو' اثبات مردانگى یک دنیااااا شده اى چه بگویم وقتى چشم بسته داشته و نداشته هایم را به تو بخشیدم و براى اخرین بار اعتماد کردم گرماى حضور تو معجزه ى زنده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 22:27
بابا......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1392 23:29
نمى دانم چه شده که نمیتوانم بنویسم ذهنم خالى شده.... خالى از هر واژه.... میخواهم از تو بنویسم اما کم دارم حرفى کلامى به ابعاد یک قلب یک احساس هر چه مینویسم کم است کم اوردم میان داشته هایم .... هر چه در کوله بار این سالها گشتم نبود عمق این احساس در هیچ کدام از واژگانم نگنجید من ماندم و سکوت این ساعت ها و خالى ماندن این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 23:18
آدمــه دیگه دلش میخواد برای یکی تــــــــک باشه دلش میخواد یکی فقط نــوشته های اون رو بــخونه دلش میخواد یکی فقط به اون اِس اِم اِس بِــده دلش میخواد یکی فقط نگَران حالِ اون بــشه دلــش میخــواد اون یِــکی تـــــــــــــو بــاشی ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 22:17
باز دوباره با نگاهت این دل من زیر و رو شد باز سر کلاس قلبم درس عاشقى شروع شد دل دوباره زیر و رو شد ... با تموم سادگى تو حرفتو دارى میگى تو میگى عاشقت میمونم میگم عشق اخرى تو حرفتو دارى میگى تو .... میدونى حالم این روزا بدتر از همه اس اخه هر کى رسید دل ساده من رو شکوند قول بده که تو از پیشم نرى واسه من دیگه عاشقى جاده...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 22:30
باورم نمیشود که اینجایى در یک قدمى رویاهایم باورم نمیشود اما معجزه همیشه در ثانیه هاى دور از انتظار رخ میدهد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 01:18
دوست داشتنش دست من نیست همان گونه که دوست نداشتنش از دست من خارج بود مهربانیش به سادگى قلبم را مى لرزاند و خلوص حرف هایش سرکشى هایم را مهار مى کند دوست داشتنش دست من نیست شکایتى دارى از قلبم گله کن من مقابل احساسم تسلیمم
-
تولد دوباره
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 22:04
وقتى به اوج نا امیدى رسیدم دوباره معجزه اى رو کردى دوباره چهار ستون قلبم را لرزاندى و حکمتت را به رخ این دختر عجول کشیدى وقتى زمین و زمانت را به باد انتقاد گرفتم و جز حرف هاى صد من یه غاز چیز تازه اى نداشتم تو با لبخند همیشگیت دوباره اغوش باز کردى و تمام سرکشى هایم را به اغوش کشیدى و در ارامش غرقم کردى دوباره لبخندت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1392 13:46
. سخت است حرفت را نفهمند و سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند… حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ ، اشتباهی هم فهمیده اند (دکتر علی شریعتی) .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1392 00:19
خوش به حال تو که یکى رو دارى که بدونى نگرانته بدونى به فکرته بیش از خودت غمت رو مى خوره بدونى هر وقت صداش کنى جوابتو میده همیشه هست بهت قول داده هرگز تنهات نزاره اما بیچاره دل من که توى این شب سرد غم غریبشو با هیچکس نمیتونه شریک بشه حتى نمیتونه بگه داره چى بهش میگذره فقط این بار سنگین رو روى همین دل در حال موتش گذاشته...
-
اخر قصه
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 23:10
دیگر پس زده شدى همان گونه که پس زدى! تو در دنیاى مجهولت مى مانى و تقاص نفهى هایت را دل لجباز من خواهد داد بعید میدانم روزى دوباره با تو یکرنگ شوم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 23:07
ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﯽ ﺭﻭﻳﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮓ ﺭﻭﻳﺎﻳﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﺑﻨﺪ . ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﮕﻮ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﻳﺎﻳﻢ ﺑﮕﻨﺠﺪ . ﻣﺎ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﺎﺭﻳﻜﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺳﻔﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺒﺰﯼ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﯼ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 مهرماه سال 1392 21:33
گفت: نه تو تونستى کارى واسه من بکنى نه من واسه تو گفت: شاید من اون ادمى که تو فکر میکنى نیست قلبم ترک تازه اى خورد تمام تلاش اون سالها رو ندید؟ نفهمیده بود؟؟؟؟ تمام تلاشش براى من این بود که غمش رو به من انتقال نده واقعا این کافیه؟ دوست داشتن اینه؟؟؟؟ قلبم خطا نکرد وقتى به احساسش شک کرد وقتى اون رو به خودخواهى محکوم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 21:13
ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﻡ ﻧﮕﺬﺍﺭ ... ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ !!!... ﺗﻠﻨﮕﺮﯼ ﺑﺰﻧﯽ، ﺁﻭﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ .... ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺎﺷﻢ
-
پایان رابطه پایان جهانم نیست....
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 21:06
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ * ﺍﻭﻟﺶ ﻫﯽ ﺻﺒﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻫﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ،ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﯽ. ﺩﻭﺭ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ، ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻼﻗﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﻓﺖ . ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ . ﺍﺻﻼﺣﻘﯿﻘﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮﯼ ﻫﻤﯿﻦ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مهرماه سال 1392 00:21
تو تمام شدى و من بیرحمانه به انتهاى این راه نگریستم دیگر دلم براى ناله هایت نسوخت تو از جنس ارامش من نبودى دوست داشتن در لحظه هاى سخت اثبات میشود و تو تنها مایه ى نا امیدى من شدى این هم کوله بار من هفت سال خاطره را به دوش میکشم و میروم تو بمان و همه ى خود خواهى هایت تو بمان و همه ى نا امیدى هایت خدا نگهدار
-
یلداى نبودنت
جمعه 19 مهرماه سال 1392 00:35
امروز هم بى تو گذشت بى تو و دور از تو امروز هم غروبم خالى از تو بود و دور از تو به اغوش شب برگشتم امشب هم یلداى نبودنت به صبح گره مى خوره و فردا دنیا مثل همیشه ادامه پیدا خواهد کرد و من دیگه از به دوش کشیدن این درد هراس ندارم به زخم هایى که به وجودم زدى عادت کردم عشق من.... فقط از یک چیز میترسم روزى مثل خیلى ها ادمیت...
-
وقت تمام است
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1392 23:02
وقتى حجم تنهایى من با بودنش پر نمیشه بهتره توى دلم همه چى تغیىر کنه و به حالت قبل برگرده حرف ها خیلى وقته از مد افتادن وقت عمل شده
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1392 18:38
حالا که به روزهاى پایانى کار و شلوغى میرسم ترس وجودم رو گرفته.... وفتى درگیرى هام تمام شه چطور چشم روى نبودن هات ببندم؟؟؟ نه این اشک نیست که از چشمام می ریزه....
-
فراموش کردم!
یکشنبه 14 مهرماه سال 1392 00:27
دیگه نمیتونه بگه اشتباه میکنم نمیتونه بگه بدبینم نمیتونه من رو به هزار مشکل متهم کنه بعضى از حقایق نیازى به اثبات ندارن حضورشون با بند بند وجود ادم احساس میشه و من احساسش میکنم! تمام روز کار کردم تمام روز به شدت کار کردم .... حتى تا همین چند دقیقه قبل تا وقتى توى سکوت شب قرار میگیرم خستگى چشم هامو ببنده و فرصت فکر...
-
متاسفم واسه خودم
جمعه 12 مهرماه سال 1392 23:51
همیشه دوره خوشى هام کوتاه بوده.... تا اومدم بخندم اشکم در اومد.... حالا حقیقت تلخ ترى رو به رخم کشید دنیا.... تا حالم خوبه و بى حوصله نیستم و طاقت سنگ صبور شدنشون رو دارم ادم خوبیم اما واى به روزایى که من خوب نیستم و نیاز به حضور دارم.... جالب اینجاست که اصرار هم دارن که نگو میخوام تنها بمونم اره اخلاقم گند شده اما...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 11:41
سکوت طولانی مدت اینجا نه به خاطر دلگیری های گاه گاه این دل کوچکم است و نه به خاطر شوک هیجان های بزرگ دنیایم سکوتم تنهای به این دلیل است که در آرامش بی سابقه ی احساسم غرقم و این آرامش آنقدر بر دل می نشیند که می ترسم حتی با واژگان خودم آن را بر هم زنم این روزهای زیبای با تو بودن، حال و هوای دنیا را دوست داشتنی تر از...
-
من دعا کردم خدا هم از گناهت بگذرد....
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 09:09
به خودم می خندم به تصویر نصفه نیمه ای که در آینه ی غبار آلود زندگی از خودم به جا گذاشتم به چشمهای اشک آلود و دست های لرزانم به پاهای خسته و به امید های نا امید شده ام به همگی شان می خندم قهقهه سر می دهم در این خراب آلود بی کسی که اینگونه بازیچه ی دست تو و اسیر چشمانت شدم چرا نخندم؟؟؟ مگر خنده ندارد وقتی دار و ندارم را...