-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 13:10
صدای پایش که در راهروهای تاریک و تو در توی قلبم می نشیند ضرب آهنگ نفس هایم بر هم می خورد و من از خود بی خود میشم... کسی چه میداند امروز و فردا و همه ی روزهای نیامده شاید این هفته بیاید....شاید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 11:59
صدای ناله های دردناک تو را میان هیاهوی باد می شنوم شاید تمام ترس من از باور همین کابوس هاست....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 07:47
دیگر دروغ چشمهایت مرا اهلی نخواهد کرد! ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 19:12
امشب که یادِ من نیستی بگذار برایت ترانه ای بخوانم از آدمکی برفی که در حسرتت آب شد و تـــو چشم هــــای خیسش را به آستین پیراهنت دوختی .....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 22:17
گر چه میان من و تو پای همه ی پل های دنیا می لنگد اما دل من هنوز هم در میان بهت و ناباوری تو را جستجو می کند وقتی غم، آهنگ این ثانیه های نا تمام می شود و دستانم از تنهایی یخ می کند و خاطره ها آتش به جان دلم می زند وقتی.... خدای من.... صبر.... به اندازه ی همه ی روزهای باقی مانده ی زندگیم صبر می خواهم که میدانم جای خالی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 20:37
عروسک قشنگ من قرمز پوشیده تووو رختخواب مخمل آبی خوابیده ...... نوستالژی سفید کودکانه ی من و عطر عاشقانه ی خاطرات با تو بودن میدانی پدر برای اولین باااار در تمامی سالهای زندگی ام دلم برای کودکی ام تنگ شده دلم کودکی ام را می خواهد .... نه....تاب تعریفش نیست دلم این روزها اینجا نیست....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 23:06
حقیقت است که حد و مرز نمی شناسد حقیقت است که در هیچ قانونی نمی گنجد حقیقت است که مخالف اصل و اصول عقلانیت است آری.... احساسم به تو را می گویم که اگر دنیاااا دنیاااا هم دور شوی،باز هم تنها آرام این دل خسته و رنجدیده ای و شاید تو.... تنها حقیقت این دل معنا شوی....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 22:19
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 12:33
دیوونم اگه هنوزم به پات نشستم اگه به هیچ کسی دلی نبستم! دیوونم با اینکه رفتی به این امیدم یه روز دستاتو حس کنم تووو دستم این احساس نزار بمیره نزار یه روزی بیای سراغم که دیگه دیره بگو کجایی دلم گرفته دوباره برگرد . . . اگر چه ازم بریدی هنوز دیوونه ام بزار دیوونه ی چشات بمونم کسی نیست به جز تو آخه تووو قلب تنهام تویی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 13:31
دخترک ادامس فروش امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم یه دختر بچه یه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 12:27
تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو تویی که چایت را همیشه تلخ می خوری . . . برگرفته از وبلاگ امیر آقا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 18:31
باران می بارد و دل شیشه ای من غبار گرفته تر از همیشه تصویر تو را در لا به لای قطرات خیس باران جستجو می کند مه آلود و رویایی باران می بارد و دل من نیز آرام آرام با نغمه ی آسمان همنوایی می کند باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره می سپارد امشب .... من در انزوای جهان ایستاده ام در انعکاس بی کسی و تنهایی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 21:43
تو از اونجا که دوره از منی که مونده تووو بن بست به عشقی که هنوز زنده اس حواست نیست...حواسم هست!! منم اونکه نفهمیده چرا با گریه هم خونه اس به این خونه که قصه اس حواست نیست....حواسم هست!!! عجیب و گنگه دنیامون با اینکه همه چیز ساده اس داری دورتر میشی از من حوااااااااست نییییست....حواسم هست !!!! دیگه ردی از آغوشم رو گلهای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 21:42
آرزومه دستای تو توی دستام جا بگیره خدا کنه شعله ی عشقم تو دلت جا بگیره تو با من من با تو دوست و همدسته تو دل میدم دل بده فردا رو کی دیده آرزومه دست تو رو بگیرن خاطره هام من از خدا جز تو که دنیاااامی دیگه هیچی نمیخوااام ................................................................................. غرق آغوشت که می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 22:04
تو رفتی و من تو رو میسپارم به ابر تو رفتی و من تو رو میسپارم به باد تو رفتی و من تو رو میسپارم به عشششق....به یاد!!!! .......................................................... پشت سرتم نگاه نکردی ببینی قلب یه نفر برای تو بدجوری تنگه بعد از تو چشمام خیسه اما آرزوی من برای تو یه دنیای قشنگه!!!...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 12:52
دنیای من بعد از تو نابوده بس کن برای رفتنت زوده! باید بفهمی مرد این خونه! تا پای جونش عاشقت بوده من بیقراره اما تو خونسردی انگار نه انگار عاشقم کردی گریه ام گرفت از بس صدااات کردم من گریه کردم تا تو برگردی! برگرد آخه این جاده بن بسته این جاده با تنهایی همدسته عشقو تو قلبت مومیایی کن تا بغض این دیوونه نشکسته! اشکای من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 01:38
اشک هایم میریزد و من تمامِ تو را اشک میریزم تمامِ بغض های نشکسته ی سالهای حسرت را دستانم میلرزد و باز از نو کمت می آورم سرم را بالا گرفتم و اشک های دلتنگی را به رخ آسمان می کشم که گرچه حضورت را از سرنوشت من خط زد اما تو در قطره قطره های دلتنگی ام جاری هستی من و دوباره ی نیمه شب های سرد و ساکت من و دوباره ی بغض و درد و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 23:42
تاریکیه شهر چراغای ماشینا ضرباهنگ ماشین هم خوانیه من اشکایی که بی اختیار من میریزن و دلی که.... دلی که نمیدونم کجا مونده....کجاست!!! احساس غریبی می کنم خیلییییی احساس غریبی می کنم.... نه....حالم خوب نیست بابا؟؟؟ نیام هنوزم؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 21:13
دل که بهانه ات را میگیرد نه قدرت آرام کردنش را دارم نه زبان محکوم کردنش را تنها به پایش می نشینم و سکوت میکنم تا شاید باور کند که من همه ی تلاشم را کردم همه ی تلاشم را که به اینجا نرسد که اینچنین درد نبودنت را به دوش نکشد تا شاید باور کند که دیگر راهی نبود تو می خواستی بروی و من نا گزیر من سکوت می کنم و نگاهش می کنم و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 22:32
به لبخند نیمه ات در قاب عکس نگاه می کنم چه دلتنگم برای احساس حضورت چه بی قرارم برای یک خاطره....برای چند ثانیه ی خاطره آمیز... به تو فکر میکنم به رفتنت به جنگ...به غیرتت....به ایستادنت.... حتی....حتی به لحظه ی پر کشیدنت من... من چقدر از جنس تو هستم؟ من چقدر می توانم زندگی را در دو دستم به خدا پیشکش کنم؟ من چقدر می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 21:29
من عادتم شده تنهااااا بدون تو هر روووووز راه برم تو این پیاده روووووووو من عادتم شده چیزیییییییی نخوام ازت فکر منو نکن خوبم گلم فققققققط : دلواپس تو ام که ساده میشکنی کوه غمی ولی حرفی نمیزنی می ترسم از پسِ دردات بر نیای من عادتم شده چیزی ازم نخوای ..... دردا و خستگی مال خودت شده چیزی نمیگی و اصرار بیخوده اصرار می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 07:45
چه خوش خیال است فاصله را می گویم!!!.... به خیالش تو را از من دور کرده نمیداند تو جایت امن است.... اینجا....میان دلم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 22:00
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1390 23:16
میخواهم تمام کنم این نقش بازی های ابلهانه را میخواهم بگذارم غم آهنگ ها در جان و تنم بنشیند و من همراهی کنم دلم میخواهد سر به روی بالشم،این همراز سالیان دور، بگذارم و دست از غرور بردارم چه اهمیت دارد که همه بفهمند چقدر ضعیفم در برابر این غم؟ چه اهمیت دارد که مقابل خودم خرد شوم؟؟؟ میخواهم فریاد بزنم از درد میخواهم اشک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1390 13:32
در ته فنجان قهوه ام کفشهای تو پیداست نمیدانم می آیی یا می روی؟!!!؟ بر گرفته از وبلاگ رز سرخ
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 12:39
گاهی فکر میکنم چطور می شود عمر رفته را جبران کرد؟ تمام فرصت هایی که از دست رفت و به ابدیت پیوست تمام روزها و ساعت ها و ثانیه هایی که بی حاصل به باد رفت احساس حسرت می کنم غصه دارم کار زیاد هست و فرصت محدود واقعا راهی هست برای جبران؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1390 21:26
شاید غروب این اربعین به طلوع مجدد عشق ما بیانجامد شاید این شامگاه عاشقیم، سحر گاه وصال را در پی دارد شاید بار دیگر معجزات خدا تحقق یابد و من دوباره مومن گردم شاید صدای استجابت دعایم سکوت سهمگین این شبها را بشکند و غم غربت و تنهاییم به لبخند رضایت بدل شود کسی چه میداند شاید تقدیر تو جور دیگر به حقیقت بپیوندد من به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 09:24
روز ۱۶ دی ماه(۶ سال از پر کشیدنت گذشت): بعد از رفتنت چند بهاری اومد و رفت اما هیچ بهاری زمستون رفتنتو بدرقه نکرد هیچ خورشیدی شب پروازتو به سحر نرسوند هیچ محبتی نبودِ مهر بوسه ات روی پیشونیمو کمرنگ نکرد هنوز حس مهربونی هر پدربزرگی قلبمو میلرزونه که دیگه ندارمت و حسرتش اشکامو سرازیر میکنه وقتی به یاد میارم تمام روز آخر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 21:40
گفت:من این و خیلی دوست دارم آخه هم سن باباته! و اشاه کرد به تصویر شخص مورد نظر در صفحه ی تلویزیون لبخندی روی لب داشتم و هنوز نگاهش می کردم ادامه داد: بمیرم اگر بابات الان بود همین شکلیا بود....جوون و سرحال بغض کردم اما آرزو کردم ای کاش خجالت نمیکشیدم و همان موقع در آغوشش می گرفتم... در عین غمی که به دلم یادآوری شد اما...
-
...
جمعه 2 دیماه سال 1390 21:20
دل ما به دور رویت ز چمن فراق دارد که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد بغض سنگینی در گلویم است که اجازه ی فریاد می خواهد و اجازه نیست نمیخواهم بشکند وقت شکستن نیست اینجا نه!!! دلتنگم غمگینم اما....می خواهم مبارزه کنم می توانم!